کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

چادگان تیرماه 95

عزیز مامان یه روز تو یه دورهمی کنار استخر مامان مهسا و دوستاش تصمیم گرفتند که شما بچه ها را ببرند چند روز چادگان..البته که باعث اصلیش خاله فریبا بود که زحمت گرفتن ویلا را کشید و خحتی ماشین هم برامون هماهنگ کرد تا با دوستات بریم سه روزه چادگان... کلا اسم سفر و مسافرت که میاد اولین چیزی که میری میاری چمدونته... و خودت هم با جدیت پرش میکنی لباس و کتاب و اسباب بازی...و البته که شیرتوت فرنگی نباید فراموش بشه توی راه رفتنه که داخل ون خوابت برد خخر و پف خوابیدی تا چادگان رسیدمون به حیاط زیبای خونه خاله فریبا بود و بازی شما با وسایل و اسباب بازیهای عرشیا شروع شد و وقتی هوا تاریک شد دیگه با گریه بردیمتون ...
10 تير 1395

خرداد 95 و خداحافظی با مهد شایان

کیان عزیزم ...دقیقا از تاریخ 17 فروردین 93 رفتن به مهد را شروع کردی. مهد شایان و کلاس خاله نوشین...و تا خرداد 95 هم شاگرد خاله نوشین موندی. برای پیش دبستانی 2 نیاز بود مهد کودکت را عوض کنم. و پیش دبستانی جدیدت را باید از اول تابستون میرفتی تا اماده بشی برای اول مهر. برای همین اخرین روزهای رفتنت مهد شایان خرداد ماه بود. خاله نوشین از دو سال و نیمی با شما بود و خیلی دوستت داشت تو هم خیلی دوستش داشتی. ولی خب بزرگ شدی و باید مهد کودکت عوض بشه عزیزم. این دفتر کارکرد مهد کودکت که برات نگه میدارم برای روزی که بزرگ شدی اینم اولین کارنامه زندگیت  اینم کیف سال اولت..من خیلی شباهتی به تو و عکس روی کیفت نمیبینم این...
1 تير 1395
1